سه تا سه تا
هرچیزی که زیاد باشه رو میگم سه تا سه تا مثلا سه تا سه تا موتور. چند وقت پیش که از جلوی مسجد رد میشدیم چون دو تا مناره داشت گفتم " سه تا سه تا خدا" راستی من به مسجد میگم خدا. از اونجایی که تو عروسی ها جلوی خونه رو چراغونی میکنن من هرجایی که ریسه کشیده باشن میگم عروسی. چند وقت پیش از جلوی فرمانداری رد میشدیم که ریسه هاش رو روشن کرده بودن من گفتم عروسی و مامان به شوخی بهم گفت آره عروسی فرمانداره. از اون ماجرا چندین روز گذشت تا جایی که ما عروسی دعوت شدیم شبش مامان گفت مهرسا بیا آماده شیم بریم عروسی و من جواب داده " بریم عروسی عروسی فرماندار". دیگه اینکه تو عروسی خونه زنونه از مردونه جدا بود و من با بابایی رفتم اونجا هم همش...
نویسنده :
مهرسا
13:31